شعر در مورد عمر و متن در مورد گذر عمر و زمان و ساعت و شعر مولانا در مورد عمر

چو برق ،فرصت کوتاه زندگانی رفت
بهار عمر که هنگام دانش اندوزیست
پی هوا و هوسهای نوجوانی رفت
شعر در مورد عمر
این قافله عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد
شعر در مورد عمر رفته
گر عمر من از شصت فزون شد،شده باشد
ور طالع فرخنده زبون شد،شده باشد
این جان که به تنگ آمده است از قفس تن
روزی اگر از سینه برون شد،شده باشد
شعر در مورد عمر گل
خرما نتوان خوردن ازین خار که کشتیم
دیبا نتوان کردن ازین پشم که رشتیم
افسوس برین عمر گرانمایه که بگذشت
ما از سر تقصیر و خطا درنگذشتیم
پیری و جوانی پی هم چون شب و روزند
ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم
چون مرغ برین کنگره تا کی بتوان خواند
یک روز نگه کن که برین کنگره خشتیم
سعدی مگر از خرمن اقبال بزرگان
یک خوشه ببخشند که ما تخم نکشتیم
شعر در مورد عمر گران
جهد کن جهد که وقت من و تو در گذر است
سعی کن سعی که این عمر بسی مختصر است
عیش و راحت طلبیدن ز جهان بی خبریست
هـــر کـــه بینی در آن جا کنــــد و محتضر است
اس ام اس غمگین جدید دلشکسته و تنهایی
بنویس ای سنگتراش عاقبت شدم فداش
بنویس تا بدونه عمرمو دادم براش
شعر در مورد عمر کوتاه
گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین
کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس
نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان
گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
حافظ از مشرب قسمت گله ناانصافیست
طبع چون آب و غزلهای روان ما را بس
شعر در مورد عمر فاروق
نشاطی پیش ازین بود آن قدم رفت
غروری کز جوانی بود هم رفت
حدیث کودکی و خودپرستی
رها کن کان خیالی بود و مستی
چو عمر از سی گذشت یا خود از بیست
نمیشاید دگر چون غافلان زیست
نشاط عمر باشد تا چهل سال
چهل ساله فرو ریزد پر و بال
پس از پنجه نباشد تندرستی
بصر کندی پذیرد پای سستی
شعر در مورد عمر آدمی
یک عمر به کودکی به استاد شدیم
یک عمر زاستادی خود شاد شدیم
افسوس ندانیم که ما را چه رسید
از خاک بر آمدیم و بر باد شدیم خیام
شعری در مورد عمر
دنگ..،دنگ..
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ.
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من…
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت ، نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز…
متن تولد رسمی و شیک
استاد عزیز، عمری پایدار و روزگاری خوش را از خداوند برای شما خواستارم
تولدتان مبارک
شعر درباره عمر رفته
افسوس که عمر خود تباهی کردیم
صد قافلهٔ گناه، راهی کردیم
در دفتر ما نماند یک نکته سفید
از بس به شب و روز سیاهی کردیم
شعر در باره عمر گل
فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت
دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت
شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ
زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت
شعری در باره عمر گل
این قافله عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب می گذرد
شعر در مورد کوتاهی عمر
عمر از کف رایگانی می رود
کودکی رفت و جوانی می رود
این فروغ نازنین بامداد
در شبانی جاودانی می رود
شعر کوتاه درباره عمر
سیلاب گرفت گرد ویرانهی عمر
و آغاز پری نهاد پیمانهی عمر
بیدار شو ای خواجه که خوش خوش بکشد
حمال زمانه رخت از خانهی عمر
شعر درباره عمر کوتاه
طول عمر ما،
سنّ و سال ماست
عرض عمر ما
قیل و قال ماست
ارتفاع عمر
پر و بال ماست
حجم عمر ما کمال ماست
انتخاب کن عزیز
شعر کوتاه در مورد گذر عمر
چه پوشی جوشن غفلت که روزی
تو باشی تیر محنت را نشانه
امل با عمرت اندر نه به معیار
نگه کن تا کجا گردد زبانه
شعر درباره کوتاهی عمر
سواریست عمر ، از جهان در گریز
عنان خنگ و شبرنگ را داده تیز
شعر در مورد کوتاه بودن عمر
برخیز و مخور غم جهان گذران
خوشباش و به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفائی بودی
نوبت بتو خود نیامدی از دگران
شعر درباره عمر فاروق
سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست
در میان این و آن ، فرصت شمار امروز را
شعر در مورد عمر انسان
ز آسمان آغاز کارم سخت شیرین می نمود
کی گمان بردم که شهد آلوده زهر ناب داشت
جملات عاشقانه انگلیسی در مورد عمر
Pleasure of love lasts but a moment, Pain of love lasts a lifetime
لذت عشق لحظهای طول میکشد اما غم و رنج آن یک عمر
شعر عمر
نصیب از عمر دنیا ، نقد وقتست
مباش ای هوشمند از بی نصیبان
شعر در مورد گذر عمر
چو روزگار نسازد ، ستیزه نتوان برد
ضرورتست که با روزگار درسازی
شعر در مورد گذر عمر از سعدی
تو مسافری و دنیا سرآب کاروانی
نه معولست پشتی که برین پناه داری
شعری در مورد گذر عمر
هیچ است وجود و زندگانی هم هیچ
وین خانه و فرش باستانی هم هیچ
از نسیه و نقد زندگانی، همه را
سرمایه جوانی است، جوانی هم هیچ
شعر کوتاه در مورد گذر عمر
کام همه دنیا را بر هیچ منه سعدی
چون با دگری باید پرداخت بناکامی
شعر نو در مورد گذر عمر
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش
شعر کوتاه در مورد گذر عمر
من که بینم گذر عمر در این اشک روان
هوس سایه بید و لب جو ، از چه کنم ؟
هر دم از رهگذری زنگ سفر می شنوم
تکیه بر عمر چنین بسته به مو ، از چه کنم.
شعری درمورد گذر عمر
شعر در باره ی گذر عمر
شعر درباره گذر عمر و جوانی
ساقی من روانه کن از کف
کشتی من که عمر بر گذر است
شعری درباره گذر عمر
شعر زیبا درباره گذر عمر
شعر زیبا در مورد گذر عمر
شعر کوتاه درباره گذر عمر
شعری کوتاه در مورد گذر عمر
شعری کوتاه درباره گذر عمر
شعر نو درباره گذر عمر
شعر نو درباره ی گذر عمر
شعری درباره ی گذر عمر
شعر زیبا درباره ی گذر عمر
شعری در مورد گذر عمر
شعر درباره ى گذر عمر
شعر گذر عمر
شعر گذر عمر ببین
از بر این خاک توده یک تن آسوده نیست
زیر این سقف مقرنس یک دل خرم نماند
جز نحوست نیست قسم ما ز دوران فلک
کوکب سعد ای عجب کویی برین طارم نماند
شعر گذر عمر و جوانی
شعر راجع گذر عمر
شعر برای گذر عمر
شعر درمورد گذر عمر
شعر نو گذر عمر
شعر راجب گذر عمر
شعر در گذر عمر
شعر برلب جوی نشین و گذر عمر ببین
شعر بنشین بر لب جوی گذر عمر ببین
شعر بر لب جوی نشین گذر عمر ببین
شعر در مورد جوانی و گذر عمر
شعر در مورد گذر عمر
شعری درباره گذر عمر
شعری در مورد گذر عمر
شعری درمورد گذر عمر
شعر درباره ی گذر عمر
شعر کوتاه در مورد گذر عمر
شعر نو در مورد گذر عمر
شعر کوتاه درباره گذر عمر
شعری برای گذر عمر
شعر در مورد عمر
شعر نو در مورد گذر عمر
در گذرگاه زمان
خیمه شب بازی دهر
با همه تلخی و شیرینی خود میگذرد
عشقها میمیرند
رنگها رنگ دگر میگیرند
و فقط خاطرههاست
که چه شیرین و چه تلخ
دست ناخورده به جا میمانند