رنگارنگ

شعر در مورد اصفهان و متن ادبی کوتاه در مورد اصفهان و گز اصفهان از هاتف اصفهانی

از آب دیده ما زنده رود سوی عراق

شعر در مورد اصفهان

 نوای نغمه عشاق از اصفهان چه خوش آید

مرا که میل عراقست و شاهدان عراقی

شعر در مورد اصفهانی ها

 عنان در دست تقدیرست اگر نه

بپای شوق نبود اصفهان دور

شعر در مورد اصفهان کودکانه

 مرده صد ساله یابد از تو جان

تو مگر کردی گذر از اصفهان

شعری در مورد اصفهان

 من و دو چشم تر و خاک کربلا صائب

ز عافیت طلبان سیر اصفهان تنها

شعر در مورد شهر اصفهان

 صائب میان تازه خیالان اصفهان بس باشد

این غزل، گل روی سبد مرا

شعر کوتاه در مورد اصفهان

 سواد شعر تو صائب جلای چشم دهد

ندیده است چنین سرمه اصفهان در خواب

شعر زیبا در مورد اصفهان

 زنده می گردند از گفتار او دلمردگان

کلک صائب اصفهان را زنده رود دیگرست

شعر در مورد استان اصفهان

 اصفهان گو پشت چشم از سرمه پر نازک مکن

خاک دامنگیر غربت توتیای ما بس است

شعر هایی در مورد اصفهان

 شد از حاجی آقا محمد جهان

خصوص اصفهان رشک باغ بهشت

شعر نو در مورد اصفهان

 آورده است جذبه گستاخ شوق من

از اصفهان به اگره ولاهورش اشکبار

شعر کودکانه در مورد شهر اصفهان

 می زند بر سینه خاک اصفهان از سرمه سنگ

بس که در تاب از هوای مشکبار اشرف است

شعرهای در مورد اصفهان

 اصفهان یک دل روشن ز چراغان شده است

پل ز آراستگی تخت سلیمان شده است

شعری در مورد شهر اصفهان

 زلف مشکین از سواد اصفهان چون آب خضر

بر عذار افکنده آب خوشگوار زنده رود

شعر درباره شهر اصفهان

 خامه صائب ز بس شیرین زبانی پیشه کرد

سرمه زار اصفهان را شکرستان کرده است

یک شعر در مورد شهر اصفهان

اصفهان نصف جهان من و توست

اصفهان راحت جان من و توست

مسجد زاهد و میخانه ی مست

راز پیدا و نهان من و توست

دانلود شعر در مورد شهر اصفهان

هر شهیدی که به خاکش خفته

روح بیدار زمان من و توست

داغ خونریزی افغان و مغول

بر دل شهر و به جان من و توست

یک بیت شعر در مورد شهر اصفهان

زخم تاریخ درونش جاریست

مرده رودش نگران من و توست

بسکه خشکیده و لب تر کرده

زخمِ واکرده دهان من و توست

شعر در باره ی شهر اصفهان

بر دل نقش جهانش دیدم

نقشی از درد جهان من و توست

مسجد و حوزه و بازارش گفت

دین ما در غم نان من و توست

مسجد شیخ بُوَد لطف الله

مسجد شاه، امان من

شعر کوتاه درمورد شهر اصفهان

شب سیاه ز روز سفید نشناسد

کسى که گفت به از اصفهان بود شیراز

شعر زیبا درمورد شهر اصفهان

دیدى تو اصفهان را آن شهر خلد پیکر

آن سدره مقدس و آن عدن حور پرور

آن بارگاه ملت و آن تخت‌گاه دولت

آن روى هفت عالم و آن چشم هفت کشور

شهرى چه خلد اکبر هم میوه‌هایش باقى

هم فرش‏هاى مشکین هم تربتش معطر

شعر کوتاه درباره اصفهان

باشد ز بسکه روحفزا اصفهان ما

پیوسته شاد باشد از آن جسم و جان ما

تنها نه باغ و بیشه ما سبز و خرم است

پر از گل است باغچه و بوستان ما

یک لکه ابر دیده نبیند به روى شهر

آئینه وار جلوه کند آسمان ما

یک عمر در نظر بودش خاطرات خوش

روزى مسافرى شد اگر می‌ه‌مان ما

شعری کوتاه در مورد اصفهان

برند گوى لطف و ملاحت به روزگار

از گلرخان روى زمین گلرخان ما

در کام خضر خون شود آب بقا

اگر در زنده رود بنگرد آب روان ما

می ‏گویم این کلام و برآیم ز عهده ‏اش

باشد عروس کشور ما اصفهان ما

جمشیدى از هواى فرح بخش اصفهان

چون زنده رود صاف و روان شد بیان ما

شعر کوتاه در باره اصفهان

اى صفاهان چقدر زیبائى چه فرح بخشى و روح افزایى

چشم ما خیره به زیبائى تست دل ما محو دل آرائى تست

مظهر لطف و صفائى اى شهر مایه عشرت مائى اى شهر

سبز و خرم همه سرتاسر تست پر زگل خاک نشاط آور تست

شعری کوتاه در باره اصفهان

بس هوایت ز صفا معتدل است خرم از نکهت آنجان و دل است

آسمان تو ز بس صاف بود همچو آئینه شفاف بود

گشته تاریخى و پر قدر و بها هر بنائى که شده در تو بنا

زنده رودت بود از بسکه زلال شوید از چهره جان گرد ملال

یک شعر کوتاه در مورد اصفهان

بس نسیمش فرح ‏انگیز بود عشرت افزا و طرب خیز بود

پل خواجوى تو از بس زیباست خوش‌ترین منظره اهل صفاست

ساکنینت همگى رنجبرند صاحب علم و کمال و هنرند

مرکز و مهد هنرمندانى مایه آبروى ایرانى

شعر های کوتاه در باره اصفهان

از پى دیدنت اى شهر قشنگ خلق آیند ز صد‌ها فرسنگ

گویم از وصف تو هر چند کم است وصف افزون ز بیان و قلم است

اى صفاهان چقدر دلشادم که به دامان تو مادر زادم

هست جمشیدى از آنرو سرشار کز هواى تو بود بر خوردار

شعر های زیبا در مورد اصفهان

اگر چه زنده رود آب حیاتست

ولى شیراز ما از اصفهان به

شعر زیبا درباره اصفهان

روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد

این زمان در کس وفا دارى نماند زان وفاداران یاران یاد باد

کامم از تلخى غم چون زهر گشت بانگ نوش باده خواران یاد باد

من که در تدبیر غم بیچاره‏ام چاره آن غمگساران یاد باد

شعری زیبا در مورد اصفهان

گر چه یاران فارغند از یاد من از من ایشان را هزاران یاد باد

مبتلا گشتم در این دام بلا کوشش آن حق گزاران یاد باد

گر چه صد رود است از چشم روان زنده رود و باغ کاران یاد باد

راز حافظ بعد از این ناگفته ماند اى دریغ از روزگاران یاد باد

اشعار زیبا در مورد اصفهان

بر اصفهان گذشتم من بود یک زمان

در وى شد‌‌ همان و برون آمدن‌‌ همان

یک شعر زیبا در مورد اصفهان

شهرى روشن چو فکر دانا در وى همه کاینات پیدا

چون عارض دوست از نکویى در وى همه آرزو که جویى

تریاک ده اوست مشک ده او چون چشم گوزن و ناف آهو

ارواح که بر درش گذشتند فردوس مهین بر او نوشتند

شعر در مورد زیبایی اصفهان

روید است که کوثرش عدیلست

آبش سلسال و سلسبیلست

نه بلکه زرشک او همه سال

شیداى مسلسلت سلسال

شعری در مورد استان اصفهان

گر سیمگرى نماید آبش

گر شیشه گرى کند حبابش

آبش بدل گلاب دانند

زو دردسر سران نشانند

گر شیشه کند حباب شاید

شیشه ز پى گلاب باید

شعر درباره استان اصفهان

لب زنده رود و نسیم بهار

لب دلستان و می ‏خوشگوار

ز دل بیخ آن ده چنان برکند

که بیخ ستم خنجر شهریار

دانلود اهنگ اصفهانی خنده دار

تخت پولادش زمینی بس نکوست                     بابی از ابواب ، در خُلد جَنا

ای دل ار خواهی روی اندر بهشت              تو بیا یک دم نشین در اصفها

شعر درباره اصفهان نصف جهان

شهر آفتاب و نورشهر شادی و سرور

شهر باغ و بوستان

شهر رود نغمه‌خوان

نیمه‌ جهان و اصفهان ما

پل نگاه می‌کند به رود

رود خواند این سرود

می‌روم به کشتزارها

متن شعر اصفهان نصف جهان

می‌برم به باغ‌ها بهارها

پل نشسته لب خموش

بار شهر را کشد به دوش

می‌روند مردمان

پای می‌نهند روی آن

می‌کشد به پشت خویش بارها

شهر کار و کارگر

شهر باغ‌های بارور

شعر کامل اصفهان نصف جهان

شهر مردمان پرهنرشهر زنده رود درگذر

جاودانه شهر، اصفهان ما

ای یگانه شهر، اصفهان ما

اتل متل توتوله

سه آقای کوتوله

رفتند به شهر اصفهان

به اصفهان، نصف جهان

متن شعر اصفهان معین

وقتی به چارباغ رسیدند

مغازه ها را خوب دیدند

برای دوست و آشناها

سوغاتی و گز خریدند

شب سه تاشون خسته بودند

اتاق گرفتند تو هتل

آروم و راحت خوابیدند

فردا دوباره هرسه تا

شعر اصفهان معین

رفتند به شهر اصفهانتو میدون نقش جهان

گنبدای فیروزه ای

گلدسته های باوقار

همه پر از نقش و نگار

رو مسجدا جلوه می کرد

عمارت عالی قاپو

چشم اونا را خیره کرد

شعر زیبای اصفهان

رو سکو ، دم بازار

نشستند عکس گرفتند

پشت عکسا نوشتند:

یادگار اصفهانه

میدون نقش جهانه

از اونجا رفتند لب رود

به دیدن زاینده رود

کوتوله های تپل و مپل

شعر در مورد زیبایی اصفهان

اونجا دیدند چندتایی پلاون پلها و رودخونه را

با قایقای رنگارنگ

اردکای ناز و قشنگ

فواره های زیبا

وقتی کردن تماشا

رفتن به سبزه میدان

یه میدون قدیمی

شعر با لهجه اصفهانی

توی شهر اصفهان

مسجد و بازار را دیدند

از بازار اونجا هم

یه چیزهایی خریدند

خلاصه بچه های خوب

این سه تا دوست مهربون

تمام شهر را گشتند

آثار تاریخی دیدند

شعر طنز با لهجه اصفهانی

پارکهای تفریحی دیدندوقتی که خوب خسته شدند

بار سفر را بستند

با خاطرات شیرین

به شهرشون برگشتند

حالا شما عزیزان

بگید ببینم می دونید

کوتوله های  مهربان

شعر با لهجه ی اصفهانی

وقت سفر به اصفهان

به روی زاینده رود

با اون آب سبز کبود

چه پلهایی را دیدند؟

از بازارای اصفهان

سوغاتی ، چی خریدند؟

غیراز سبزه میدان

میدون نقش جهان

شعر عاشقانه با لهجه اصفهانی

دیگه کجا رفته بودند؟چه آثار تاریخی را

اونجاها دیده بودند؟

بگو که اسمشون چیست

تا بشه نمره ات بیست.

دانلود شعر با لهجه اصفهانی

اصفهان ای اصفهان من تشنه زاینده رودت هر زمان گویم سلامت هر نفس خوانم درودت

شعر کودکانه با لهجه اصفهانی

دیشب چنار ِ پیری

شعر کوتاه با لهجه اصفهانی

 ای جان ری فدای تن پاک اصفهان

وی خاک اصفهان حسد توتیای ری

شعر زیبا با لهجه اصفهانی

 بر اصفهان گذشتن من بود یک زمان

در وی شدن همان و برون آمدن همان

متن شعر با لهجه اصفهانی

 نوای مجلس ما چو برکشد مطرب

گهی عراق زند گاهی اصفهان گیرد

شعر عروسی اصفهانی

 زین آرزو که سرمه نظرگاه چشم اوست

حیف است اصفهان همه مکحل نمیشود

غزل از ملک الشعرای بهار

ای نصف جهان! ای جلوه گه صنع خدا ای آینه دار جمشید و دارا صد باغ تو از گل و ریحان پر عطر صد چشمه تو از شیر و شکر جاری

طاق تو چون کمان ابرو بتان پل تو چو مهتاب بر آب روان مناره تو چون دست دعا بر آورده گویا که کند با آسمان راز و نیان

گر بر سر آن مناره اذان گویی مرغ سحر از نغمه شود شاد و خندان ای اصفهان! ای شهر نگارین! ای نگار تو هستی نگین ملک ایران

غزل از صائب تبریزی

ای اصفهان! ای جان جهان! ای دارالسلطنه دارای عمارتهای رفیع و بستانهای دلگشا تو شهر گل و بستان و می و لعب و شراب تو مسکن خوبرویان و بتان شکر لب

زاینده رودت چون رگ جان در تو روان سی و سه پلش بر روی آن مانند کمان ابرو پل خواجو و مناره ساربان و مسجد شیخ لطف‌الله همه از عجایبند و تماشایی و دل‌ربا

شعر از سیمین بهبهانی

ای اصفهان! ای نصف جهان! ای شهر گنبدها ای لاله زار نقش و نگار و کاشی و طلا ای آینه دار تاریخ و فرهنگ و هنر ای مهد علم و ادب و حکمت و صفا

در هر کوی و برزن تو بوی گل و شرین از هر مسجد و مناره نغمه ی اذان و دعا در هر باغ و بوستان تو سرو و نرگس و یاس در هر کاروانسرا تو قالی و ترمه و حریر

ای اصفهان! ای نگین ایران! ای شهر عشق تو هستی قبله گاه عاشقان و دلدادگان هر کس که تو را دید دلباخته تو شد و از عشق تو سروده ها سروده و نغمه ها نواخته

غزل از حافظ

ای رخت چو گلبن و خوی تو چون نسیم بازآ که از تو گشت شاد این بوستان

ای اصفهان که جان جهانی به طرز و صورت تو شادمان

برخیز و لعبت ببین لعبت‌باز که لعبت تو برد از دل عقل و جان

ای لعبت تو لعبت اهل بهشت به لعبت تو آمده جان و روان

از بادهٔ تو مست شد عقل و خرد و از نغمهٔ تو گشت شاد روان

حافظ به جان و دل خریدار توست ای لعبت تو لعبت اهل جهان

ابیاتی از اشعار دیگر

سعدی: ای شهر تو از هر جهت گویی بهشت است باغ تو از گل و ریحان پر عطر و بوست

مولانا: اصفهان جان است و جانان جان جانان جان جانان را به جانان برسان

کلیم کاشانی: ای اصفهان! ای شهر گنبد کبود تو هستی بهشت ثانی، ای دارالوجود

شهریار: ای اصفهان! ای نصف جهان! ای مهد هنر تو هستی نگین ایران، ای شهر دلبر

شعر طنز به لهجه اصفهانی

اصفهون نصف جهان نی، بلکه تموم جهونه هر کی ندیده اصفهان، عمرش به باد رفته

پل خواجو و شیخ لطف‌الله و عالی‌قاپو همه از عجایب دنیا، تماشایی و دل‌رو

چارباغ و نقش جهان و باغ غدیر همه جا پر از گل و بلبل و عطر و عبیر

بریونی و گز و خورش قیمه و ماست همه از غذاهای لذیذ و دلچسب و دلنشین

اصفهونی‌ها با مرام و با معرفت مهمان‌نواز و خونگرم و صمیمی و مهربان

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا